که تخم نهد. مقابل زاینده. صفت جانورانی که تخم گذارند. مقابل زنده زا: (گویچه های سرخ خون) در مهره داران تخم گذار، بیضی شکل و دارای هسته اند. (جانورشناسی عمومی تألیف فاطمی ص 188)
که تخم نهد. مقابل زاینده. صفت جانورانی که تخم گذارند. مقابل زنده زا: (گویچه های سرخ خون) در مهره داران تخم گذار، بیضی شکل و دارای هسته اند. (جانورشناسی عمومی تألیف فاطمی ص 188)
در بیت ذیل مراد برج حمل است: چرا کواکب را اول از زحل گفتند بطبع آتش از بهر چیست تخم بهار. در جامعالحکمتین آرد:... اما جواب آنچه همی گوید که چرا تخم بهار بطبع آتش است آنست که گوییم: غرضش آنست از این سؤال که همی پرسد که چرا برج حمل که از برجهای بهاریست، آتشی است و ما گوئیم: از دوازده برج که جملگی فلک بدان منقسم است سه برج آتشی است و سه برج خاکی... آتشی حمل و اسد و قوس است... و چو آفتاب که سلطانی بر افلاک طبایع مر او راست به برج حمل آید نباتها همی به جنبش افتد... دانستیم که این برج را کز آفتاب این فعل همی اندرو تازه شود طبعی آتشی است. (از جامعالحکمتین ناصرخسرو صص 271 -273)
در بیت ذیل مراد برج حَمَل است: چرا کواکب را اول از زحل گفتند بطبع آتش از بهر چیست تخم بهار. در جامعالحکمتین آرد:... اما جواب آنچه همی گوید که چرا تخم بهار بطبع آتش است آنست که گوییم: غرضش آنست از این سؤال که همی پرسد که چرا برج حمل که از برجهای بهاریست، آتشی است و ما گوئیم: از دوازده برج که جملگی فلک بدان منقسم است سه برج آتشی است و سه برج خاکی... آتشی حمل و اسد و قوس است... و چو آفتاب که سلطانی بر افلاک طبایع مر او راست به برج حمل آید نباتها همی به جنبش افتد... دانستیم که این برج را کز آفتاب این فعل همی اندرو تازه شود طبعی آتشی است. (از جامعالحکمتین ناصرخسرو صص 271 -273)
که تخم کارد. کارندۀتخم. برزگر. که تخم افشاند. تخم کارنده: این عهدشکن که روزگار است چون برزگران تخمکار است. نظامی. دل تخمکاران بود رنج کش چو خرمن برآید بخندند خوش. سعدی (بوستان)
که تخم کارد. کارندۀتخم. برزگر. که تخم افشاند. تخم کارنده: این عهدشکن که روزگار است چون برزگران تخمکار است. نظامی. دل تخمکاران بود رنج کش چو خرمن برآید بخندند خوش. سعدی (بوستان)